دنیا،بهشت دیگری می شد
پیش از قیامت،محشری می شد
تنها اگر این شهر مردابی
با دست تو،نیلوفری می شد
دیشب پس از یک عمر خوابیدم
در خواب هایم دلبری می شد
مرداب احساسات من با تو
دریاچه ی زیباتری می شد
فواره مویت که می پاشید
دستم شبیه روسری می شد
موهای تو بر دوش می بارید
موهای من،خاکستری می شد
باید به دریا دست می بردم
حتی اگر رسواگری می شد
این خواب اگر عین حقیقت بود
دنیا،بهشت دیگری می شد...
آریاصلاحی
این کتاب را برعکس بخوانید
دیدگاه خود را بنویسید