رد می شوی،می افکنی دامت
از بس که جادویی ست اندامت
این جا طلسم عشق پاشیده
در رّد پاها،پشت هر گامت
اهل کجایی،با که می گردی؟
باید بپرسم از کسی نامت
چشمان تو افسونگری دارد؟
یا ریختی معجون در جامت
بی شک که شیطانی همین جاهاست
پشت همین لبخند آرامت
محکوم زیبایی ممنوعی
آغوش من،سلول مادامت...
آریا صلاحی
این کتاب را برعکس بخوانید
دیدگاه خود را بنویسید