جادوگر

جادوگر

رد می شوی،می افکنی دامت

از بس که جادویی ست اندامت


این جا طلسم عشق پاشیده

در رّد پاها،پشت هر گامت


اهل کجایی،با که می گردی؟

باید بپرسم از کسی نامت


چشمان تو افسونگری دارد؟

یا ریختی معجون در جامت


بی شک که شیطانی همین جاهاست

پشت همین لبخند آرامت


محکوم زیبایی ممنوعی

آغوش من،سلول مادامت...

آریا صلاحی

این کتاب را برعکس بخوانید

همچنین بخوانید...

29 اسفند 1403 شعر این کتاب را برعکس بخوانید شعر پارسی شاعر شعر غزل آریا صلاحی

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...
عضویت خبرنامه
عضو خبرنامه ماهانه وب‌سایت شوید و تازه‌ترین نوشته‌ها را در پست الکترونیک خود دریافت کنید.
آدرس پست الکترونیک خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...